
پس زمینه کاری دونالد ترامپ به عنوان یک فعال اقتصادی و صاحب کسبوکار باعث شد که دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ نسبت به رقبایش برتری بیابد و در نهایت پیروز این رقابت شود.
بر اساس نظر سه کارشناس خبره بازاریابی، مدیریت تغییر و همچنین وجود استراتژیهای بازاریابی یکپارچه از دلایل عمده پیروزی ترامپ هستند. در این مطلب نشان میدهیم چگونه ترامپ از تاکتیکهای بازاریابی برای موفقیت کمپین انتخاباتی خود استفاده کرد.
۱. ترامپ از هویت برند قدرتمند و شناخته شده خود استفاده کرد.
ترامپ تا قبل از انتخابات هم یک برند جا افتاده و سرشناس بود. او از نام معروفش برای جلب توجهها و بزرگنمایی پیام انتخاباتیش در مقابل خانم کلینتون استفاده کرد. وی همواره بر قدرت برند ترامپ تاکید میکرد، برندی که در نظر مردم با مفاهیمی چون ثروت، سرمایه، معروفیت و لوکس بودن گره خورده بود.
کلینتون نیز با اینکه دارای برندی قدرتمند بود، اما در نظر مردم چندان جذاب و سرگرم کننده جلوه نمیکرد. این تفاوتی بود که ترامپ توانسته بود در خلق برند ایجاد کند و در نهایت همه چیز را به نفع وی تغییر داد.
۲. ترامپ همیشه تلاش میکرد خود را جدا از بقیه کاندیداها معرفی کند. (استراتژی differentiation)
انتخاب یک کاندیدا و رای دادن به او یکی از درگیرانهترین فرایندهای تصمیم به خرید مشتری محسوب میشود. زیرا مصرفکننده (رای دهنده) در چنین موقعیتی به منظور کاهش ریسک، زمان زیادی را برای بررسی صرف میکند. با اینکه نام برندها می تواند بسیار مهم باشد، اما ارزشی که محصول (در اینجا خدمات ریاست جمهوری) برای مشتری ایجاد میکند، مهمترین مسئله این نوع بازاریابی است.
ترامپ در ازای زمان و ریسکی که مردم صرف بررسی و انتخاب وی کردند، ارزش مهمی را پیشنهاد داد و آن ارزش، تغییر نام داشت. برنامه ارتباطی ترامپ شامل شعار تبلیغاتی دوباره آمریکا را قدرتمند کن بود. این شعار افرادی را درگیر خودش می کرد که سبک زندگی مشابهی داشتند که سبک زندگی بسیاری از مردم آمریکاست، دیدگاهشان به جهان یکسان بود و در پی یافتن فرصتهای شغلی جدید بودند.
۳. ترامپ جایگاه رقبای خود رابه گونهای تغییر داد که ضعیف و نه چندان جذاب جلوه کنند. (بازاریابی مبتنی بر مسئله و راه حل)
ترامپ بر روی رقباهای خود نامهای ناخوشایند میگذاشت و همیشه در صحنههای خبری آنهارا به سخره می گرفت. او قصد داشت با اینکار آنها را به واکنش وادار کند و همچنین با اینکار جایگاه آنها را در ذهن رای دهندگان تغییر دهد.
ترامپ یک فرمول بازاریابی مبتنی بر مسئله و راه حل نیز ارائه داد. بدینصورت که مشکلات اقتصادی وجامعه را در ذهن رای دهندگان بسیار بزرگ جلوه داد و باعث برانگیختن نارضایتی ها در جامعه شد. سپس از مردم خواست که این مشکلات را با دولت در میان بگذارند. وی با اینکار جایگاه خود را در ذهن آنها به عنوان حلال مشکلات تغییر داد.
این فرمول انتخابی ترامپ بسیار شبیه فرمولی بود که پروفسور مایکل بیر، استاد مدرسه کسبوکار هاروارد ارائه داده است. وی فرمولی سه مولفهای را برای مدیریت تغییرات پیشنهاد میدهد. بر پایه این فرمول، این سه مولفه میتوانند برای مدیریت تغییر و رسیدن به موفقین بسیار حیاتی باشند. ۱. برانگیختن نارضایتیها درمورد وضع موجود، ۲. تدوین استراتژی برای مدیریت رفتار مردم و ۳. ایجاد یک بستر برای درگیر کردن افراد به منظور بروز نارضایتی خود
۴. ترامپ از حضور در اجتماعات استفاده کرد تا توجهها را به خودش تمرکز کند. (استراتژی روابط عمومی قدرتمند)
ترامپ و کلینتون از تبلیغات و روابط عمومی در جهت ساخت آگاهی از برند و برانگیختن تقاضا استفاده میکردند. آنها همچنین از افراد سرشناس و با نفوذ (influencers) برای جذب رایدهندگان بهره جستند.
اما ترامپ پا را فراتر گذاشت و با حضور بسیار زیاد خود در جوامع عمومی، توجه دائمی رسانهها را به خودش جلب کرد. او همچین از استراتژیهایی از بازاریابی استفاده کرد که مشتریان را به گروههای کوچکتر از نظر رفتار، خصوصیات دموگرافیکی، جغرافیایی و روانشناسی دستهبندی میکنند. با اینکار وی توانست بنا بر خواستههای متفاوت رایدهندگان، طبقه اجتماعی، درآمد، قومیت و نژاد، محل جغرافیایی، نقطه نظرات، ارزشها و سبک زندگی، برای هر کدام یک استراتژی بازاریابی پیادهسازی کرده و رویداد و سخنرانیهایی متناسب با هر بخش ارائه دهد.
کلینتون اما هرگز به اندازه ترامپ در اجتماعات مختلف حضور نیافت.
۵. ترامپ از شبکههای اجتماعی به عنوان ابزاری برای ایجاد هیجان و همهمه استفاده کرد. (بازاریابی شبکههای اجتماعی)
ترامپ از شبکههای اجتماعی، به ویژه توئیتر برای ایجاد رابطه مستقیم با رای دهندگان استفاده کرد تا با این کار از بازاریابی دهان به دهان بهره ببرد. فعالیتهای شبکههای اجتماعی ترامپ نسبت به کلینتون بسیار بیشتر و هدفدار تر بود. این استراتژی به ترامپ کمک کرد تا در رای دهندگان حس وفاداری نگرشی ایجاد کند ( وفاداری نگرشی درجهای از وفاداری است که طی آن مشتری یک برند را دوست داشته و ترجیح میدهد، در مقابل وفاداری رفتاری که در طی آن مشتری یک برند را بنا بر عادت میخرد).
همانطور که مشاهده شد، قدرت بازاریابی و استفاده هدفدار از استراتژیهای آن یکی از مهمترین دلایل و ابزارهایی بود که ترامپ با توسل به آن توانست بر خلاف انتظارات و پیشبینیها در کارزار انتخابی آمریکا پیروز شود و کلینتون را کنار بگذارد.
مطالعه رفتار بازارایابانه ترامپ کمک میکند تا در دنیای رقابتی بیزینس که کم از کارزارهای انتخاباتی ندارد، یک شرکت بتواند با پیادهسازی استراتژیهای درست و به موقع رقبای خود را کنار زده و به عنوان یک مهره تاثیرگذار قد علم کند.
ما در شرکت تبلیغاتی و آژانس بازاریابی دیجیتال سیسرو تلاش میکنیم با مطالعه دقیق روندهای روز بازاریابی و همچنین تحلیل موضوعات با دید نقادانه و کارشناسانه، بستری را فراهم کنیم تا افراد حوزههای مختلف کسبوکار با بهرهگیری از آن بتوانند کسبوکار خود را با چنین روندهایی هماهنگ کرده و با پیادهسازی استراتژیهایی که امتحانشان را به بهترین شکل ممکن پس دادهاند( مانند استراتژیهای بازاریابی ترامپ)، به موفقیت یک گام دیگر نزدیکتر شوند.